مهيارمهيار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

مهيار دليل خوشبختي مامان و بابا

حس زيبا

امشب مهيار براي اولين بارتنهايي با بابا مهديش يه حمام حسابي رفت و منم كلي به كارام رسيدم،تا اينكه وقت خواب شدو طبق معمول من كلي با مهيار بازي كردم و كلنجار رفتم و از اين اتاق به اون اتاق شديم و باز _مامان كارتون ببينم و-مامان نقاشي بكشيم و....... منم بايد ميشدم غلام حلقه به گوش و تمام اوامر جناب مهيار خان رو انجام ميدادم ببينم كي رضايت بدن و بخوابن.... بالاخره مهيار گفت بريم تخت خودم اتاق خودم و من كلي خوشحال شدم( لازمه بگم كه مهيار و بعد از اينكه از شير گرفتم و از پوشك اتاقشو كامل جدا كردم ..يعني تختشم كه توي اتاق خودمون بود انتقال داديم به اتاق خودشوالان ديگه آقا مهيار جدا توي اتاق خودش مي خوابه) رفتيم اتاق مهيار كه بخوابه طبق معمول من...
31 تير 1393

كودكانه هاي مهيار

اين روزها در هياهوي بي امان زندگي ، زير سنگيني هزاران مسئوليت و دين ، عالمي دارم با كو دكا نه هاي مهيارم: -وقتي مياد و مي بينه كه من تو آشپزخونه مشغولم و چون دوست داره من كنارش باشم با وجود اينكه خودش مي تونه سي دي كارتوناشو بذاره يه اسباب بازي دست راست يكي دست چپ مي گيره و تند تند مياد ميگه مامان من دستم بنده تو موشانه( همون كارتون موش و گربه) بذار! -وقتي سر ميز غذاييم و داريم غذا مي خوريم يا مهموني هستيم يا هر وقتي كه آب بخواد بايه ادا و نازي ميگه بي زحمت آب ميخوام ( البته بيشترم به بابا مهدي ميگه)كه دلم مي خواد اون لحظه بخورمش و عاشق اين بي زحمت گفتنشم. - وقتي دست به چيز كثيفي ميزنه و صداي بلند منو ميشنوه كه دست نزن سريع ميگيره جلو دماغشو...
23 تير 1393

آخه چرا؟؟!!

نميدونم چرا وبمون مشكل پيدا كرده كلي عكس از مهيار دارم ولي نميتونم آپ كنم عكساي آتليه و... هر كاري هم مي كنم نميشه حسابي به هم ريختم.
26 خرداد 1393

پسرك دل نازك ♥♥♥

امروز نه ببخشيد يعني همون ديروز كه پنجشنبه بود بعد از ظهرش كلي با مهيار كلنجار رفتم كه بخوابه ولي نخوابيد كه نخوابيد موهامو باز مي كرد واز سر وكولم بالا ميرفت و آروم هم كه مي نشست صدا مي زد مامان بيا منو بخور.. منم مي رفتم از دست و پا وصورتو همه شروع مي كردم بخور بخور♥♥ من خسته مي شدم و مهيار نه! بعد از كلي بازي كه نخوابيد تي وي رو روشن كردم شايد كارتون ببينه و بخوابه اتفاقي شبكه دو رو گرفتم يه فيلم داشت نشون مي داد به اسم (پسر فيل بان)چون يه بچه نقش اصليش بود براي مهيار جلب توجه كرد و منم گذاشتم نگاه كنه ولي... احساس كرده بودم مهيار خيلي تحت تأثير فيلمه خواستم كانال رو عوض كنم كه نذاشت يه صحنه فيلم يكي از فيلهاي پسر بچه مرد و پسر بچه بالاي ...
26 ارديبهشت 1393

دكتر بابا

ديروز بابا نوبت چشم پزشك داشت ، ما هم شال و كلاه كرديم و راه افتاديم چونكه زود رسيديم نزديكاي مطب ماشينو تو يه پاركينگ پارك كرديم و اومديم تو پارك نزديك مطب يك ساعتي سه نفري نشستيم و مهيار حسابي بازي كرد و كلي به كلاغ ها غذا داد و داديم و حسابي خوشحالي كرد و تند تند براشون غذا مي ريخت و مي گفت:( بخوربخور ..) كلي كلاغ دور خودمون جمع كرده بوديم و مهيارم حسابي بازي كرد و يه گربه ملوس هم به جمع اضافه شد و اونم غذا خواست! كلي هم بابا مهدي و من از بازي مهيار با اوناعكس و فيلم گرفتيم ومهيار هم كه هيجان ما رو ديده بود براي عكس گرفتن اونم سوييچ ماشينو گرفت و تو خيالش داشت باهاش از كلاغ ها عكس مي گرفت و با شيرين زبوني مي گفت:( چيك! آه قشنگ شد ..)الهي ب...
21 ارديبهشت 1393

سوأل..

كلي سوأل دارم خدمتتون؟؟؟ اينكه شما ميريد مهموني با وروجكتون چيكار مي كنين؟ ميريد خريد چطور؟ پاساژ گردي و ديدن ويترينا و بازار و.... مي تونيد بريد؟ اصلا" مي تونيد كنار همسر تون بشينيد و 5 دقيقه با آرامش با هم صحبت كنيد؟ ما كه احوالاتمون ديدنيه با اين آقاي شيطون مهموني كه ميريم اصلا" نمي فهميم چي مي گيم، چي مي خوريم يا چه بحثي پيش مياد. همش يا در حال جابه جا كردن وسايل هستيم كه آقا مهيار نزنه يه وقت چيزي بشكنه ، يا بدو بدو دنبالش كه اينجا نرو بشين و..... حالا تصور كنين كه اگه چند دقيقه بشينيم چي ميشه ؟يا داره تو كابينتاي صاحب خونه رو زير و رو مي كنه يا اتاقا و كمدا رو و ماهم هي بايد عرق بريزيم و بگيم ببخشيد. خريد كه هيچي ديگه...
18 ارديبهشت 1393

نوروز 93

امسال هم مثل سال گذشته هفت سين رو در ارتفاع بالا چيديم... با اين تفاوت كه امسال ديگه تا يه جاهاييش دست مهيار مي رسيد به هفت سينمون و جاي انگشتاشو روي ظرف سماغ ميتونين ببينيد: خودشو مي كشيد روي صندلي و حسابي دست كاري مي كرد.لحظه سال تحويل هم چون خوابش ميومد تا تونست گريه كرد... وبعدش هم مهموني و عيد ديدني مهيار عاشق سوييچ ماشينه و تو كوچه آقا جونش با سوييچاش منتظر وايساده بره سوار ماشين بشه   مهيار تمام حركات بابا مهدي رو انجام ميده و به محض اينكه بابا ميره بيرون از ماشين خودشو سريع از صندليش كه عقب ماشينه مي رسونه جلو و جاي بابا ميشينه و رانندگي مي كنه   سي دي  هم برامون ميذاره:   ...
31 فروردين 1393

تبريك

سلللللاااااااااااام به همه دوستاي گل با عرض معذرت و پوزش بابت غيبت طولاني.... عيدتون مبارك (با كلي تأخير و شرمندگي) و روز همه ي خانمها و ماماناي مهربون هم مبارك خلاصه كلي تبريك و تبريك و تبريك. اين تعطيلات و اين يك ماهه اينقدر در گير مهموني و مهموني بازي و قبلش هم كه گردگيري عيدو......  واز همه مهمتر دوران بعد از ترك شير مهيار و بدو بدو دنبال مهيار و خرابكاريهاي فراوانش و بهانه گيريهاي فراوان ترش بوديم كه وقتي مهيار مي خوابيد ديگه اصلا" ناي پاي كامپيوتر اومدن و نوشتن نبود به هر حال خوشحالم كه دوستاي عزيز به يادمون بودن و بهمون سر زدن. سپاس و سپاس از همه. ...
31 فروردين 1393