مهيارمهيار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

مهيار دليل خوشبختي مامان و بابا

خرابكاريهاي آقا مهيار

درهاي كابينت حكم پله يا نردبان رو براي آقا مهيار داره ما هر چي بستيمشون فايده نداشت كه نداشت . خودتون ببينيد... اين يه زماني رو ميزي ما بود.. از هر فرصتي براي بالا رفتن استفاده مي كنه.. اينم از اسباب بازيهاي آقا مهيار هيچ اسباب بازي بيشتر از يك ساعت دوام نمياره.. در كابينتو ببينين از بس كه مهيار آويزونش شد كه خودشو بكشه بالا ديگه دوام نيورد و كنده شد.. اينم يه زماني در دستشويي بوده الان دفتر نقاشي مهيار خان ...
19 آذر 1392

سيزده به در

 91/1/13 اولين پيك نيك و سيزده به در شما در 25 روزگيت كه با كلي ترس و لرز و از 8 صبح تا 10 صبح اوضاع رو بررسي كردن و با دايي و خاله و...... تلفني تماس گرفتن كه: هوا چطوره و باد نميادو...................بالاخره  با سنجيدن تمام جوانب راهي شديم و به جمع فاميل پيوستيم اينم عكس اولين سيزده بدرت: ( تازه شب قبل شما كلي بد قلقي كردي و گريه مي كردي )   ...
17 آذر 1392

دليل خوشبختي

عزيز مامان بعد از اون همه سختي دوران بارداري و بعد از اين كه دكتر خيلي رك بهمون گفت كه يا بايد تو رو انتخاب كنم و درد بيماري رو تحمل كنم ويا اينكه تورو از دست بدم و عمل بشم.... به خدا توكل كردمو  تصميم گرفتم كه تو باشي الان خيلي خوشحاليم كه خدا كمك كرد و گلي مثل تو رو به ما داد. وتو شدي دليل خوشبختي من وبابا از اون موقعه بود كه تصميم گرفتم برات بنويسم و لحظه ها رو برات ثبت كنم.. ...
16 آذر 1392

كتك خوردن ما

كتك خوردن من و بابا از دست مهيار ديدنيه... يه دفعه چنان با دست محكم تو سر و صورتمون ميزنه كه آه از نهادمون در مياد، ماهم همش ميگيم: نازه نازه.. جديدا" كه ميزنه بعدش با دستاي كوچيك وقشنگش مياد "ناني(نازه)" ميگه بعدشم يه بوس خوشمزه ، حالا ديگه مامان به عشق اون بوسه درد زدنو تحمل ميكنه. ...
14 آذر 1392

فرهنگ كلمات مهيار

باباتي : بابا مهدي خوبافظ: خدا حافظ عبق: عقب دوباله: دوباره عمو كورنگ: عمو پورنگ هبيچ: هويچ پيجوكي: پيچ گوشي مشكاك: مسواك آب ددني: آب معدني بيسكوت : بيسكويت موش و نه: موش و گربه( منظور همان تام و جري است) حافظم فعلا" تا همين جا ياري كرد. ...
9 آذر 1392

مهمون مهيار

امروز پسر عمو امير حسين اومده بود پيش مهيار، كلي باهم بازي كردن و بهشون خوش گذشت. امير دفتر نقاشي مهيار و ديده بود و داشت ازش سوأل مي پرسيد... مهيارم براي اولين بار كامل و درست جواب داد: امير:اين چيه؟ مهيار: خطي( نقاشي) _ تو كشيدي ؟ _ نه ! _ كي كشيده؟ _ مامان عزيز دلم كلي تعجب همراه با ذوق سهمم شد.   اين عكسم براي خانم گلي كه در خواست عكس مهيارو كرده بودن، عكس مهيار با پسر عموش بعد از كلي بازي نشستن كارتون تماشا كنن.. عزيز دلم رفته بغل پسر عموش كارتون ميبينه...(البته دوستاي گلم به خاطر اينكه آقا مهيار ديگه مثل سابق اجازه نميده كه ازش عكس بگيريم كمتر عكس ميذاريم ببخشيد ديگه ) ...
9 آذر 1392

لباس زمستوني

زمستون دوم آقا مهيار با كاراي دست مامان بزرگش... حسابي امسال واسه زمستونش مامان بزرگشو انداختيم زحمت آخه من خيلي علاقه به كاراي بافت دارم . اينم عكس لباساي بافت مهيار:   من وبابا هم رفتيم يه سري لباس ديگه گرفتيم كه به شال و كلاه و ... مهيار بخوره. فكر كنم بد نشد به هم مي يان   ...
8 آذر 1392

كار خطرناك

امروز يه كار خيلي خطرناك كردي داشتيم آماده مي شديم شام بريم بيرون ... آخه امروز چهارمين سالگرد عشق مامان و بابا بود ... كه يه دفعه با صداي جيغت پريدم تو سالن ، بله آقا مهيار سويچو كرده بود تو پريز برق....!فقط خدا بهمون رحم كرد.... ((آخه پسر خوب چرا اينقد كاراي خطرناك مي كني.)) اصلا" نفهميدم چطوري سويچو از سر اوپن ور داشته بود!! بابا شب محافظ براشون خريد و نصب كرد. ...
6 آذر 1392