مهيارمهيار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

مهيار دليل خوشبختي مامان و بابا

شروع يك روز قشنگ

اتفاقي يه كاري از مهيار يادم اومد كه به دليل مشغله زياد فراموش كرده بودم بنويسمش ، ولي اينقد كارش برام قشنگ بود كه جزئياتش كامل يادم مونده ; تقريبا" يك هفته پيش بود... صبح تا از خواب بيدار شد، اومددستاي قشنگشو كشيد روي موهام و هي مي گفت : نازي و چند بارتكرار كرد،بعدش اومددستاشو حلقه كرد دور گردنم و با احساس و اون لحن شيرين و بچه گانه اش گفت عزيزم! با همون آهنگي كه هميشه خودم بهش مي گفتم، اصلا" باورم نميشد ، ذوق زده شده بودم و يك روز قشنگو شروع كردم. متأ سفانه الان يك هفته است خيلي بهانه گير شده آخه بد جور  مريض بود ، البته داره بهتر ميشه خدارو شكر. ...
3 آذر 1392

مريضي :(

الهي مامان فدات ، دو شبه اينقد تو خواب ناله ميكني كه دلم آتيش مي گيره ، پسرك معصومم از خدا مي خوام زودتر حالت خوب بشه . اينقدر فكرم درگيرته كه خستگيم فراموش شده. ...
29 آبان 1392

سوت زدن

امروز داشتم اتاقارو مرتب مي كردم كه صداي سوت زدن شنيدم! داشتم فكر مي كردم مهدي اينجوري سوت نميزنه و چرا اصلآ بايد سوت بزنه! كه صداشو شنيدم كه با حالتي متعجب پرسيد: تويي؟ واااااااي قربونش برم مهيار عزيزدلم.. باباشم فكر كرده بود منم با كلي ذوق رفتم طرف مهيار و گفتم برا مامان سوت بزن و اونم برام سوت زد.. (دليل خوشبختيم به معناي واقعي سوت زدي ها سوت زدنو ياد گرفتي ... !!! )  كلي بغلش كردم و بوسيدمش اونم فهميده بود من خوشحال شدم هي تكرار ميكرد ،چند روز پيش كه پيش بابا بزرگش بود و براش سوت ميزد با كلي دقت نگاش ميكرد و بابابزرگشم چون مهيار خوشش ميومد بهش مي گفت اينجوري و براش سوت ميزد و نتيجه شو امروز ديديمو شنيديم   ...
10 مهر 1392

علاقه به شلنگ آب و آب بازي

جديدا" آقا مهيار شلنگ دست ميگيرن و تراس و برامون مي شورن .. آخه دمپايياتو چرا نمي پوشي ؟ من چيكار كنم كه دمپايي بپوشي؟ وقتي هم برات مي پوشم 2 دقيقه بيشتر دوام نمي ياري!!!!!! گل پسر علاقه خاصي هم به گلهاي تو تراس داره و ازهمه جالب تر اينه كه ناز و نوازششونم مي كنه!!! ...
8 مهر 1392

مهيار نگو يه دسته گل تر وتميز وتپل مپل

ما بالاخره تونستيم موفق بشيم و بعد از يك سال ونيم آقا مهيار رو ببريم آرايشگاه ، ولي جناب مهيار خان تا تونست جيغ زد و گريه و داد و بي داد كرد. اصلا" دوست نداشتيم با گريه مو هاش كوتاه بشه ولي چاره نبود ديگه واقعا" نياز بود. خودتون قضاوت كنين ... توي ده شلمرود حسني تك وتنها بود .......  ....... تنها روي سه پايه نشسته بود تو سايه: و بعد از آرايشگاه: حسني نگو يه دسته گل تر وتميز وتپل ومپل..   آخيش بعد از اصلاح و يه دوش خوب چه خواب خوشي:(واقعا" احساس كردم راحت تر خوابيد) ...
7 مهر 1392

مامان ذوق زده

امشب داشتيم مي رفتيم خونه خاله ،تو ماشين براي اينكه آروم بشيني من چراغ ها رو نشونت مي دادم كه يه دفعه گفتي :(   a b c e)  نگاه كه كردم ديدم اسم يه ساختمون بود با حروف انگليسي ! نميدوني كه چقدر خوشحال شدم و ذوق كردم و تصميم گرفتم كه از اين به بعد وقت بيشتري برات بذارم چون اين حروف رو با سي دي و شعراش كه برات ميذاشتيم ياد گرفتي، البته هنوز d رو جا ميندازي ...
3 مهر 1392

مهيار لالايي ميخونه

امروز تو آشپزخونه مشغول بودم كه ديدم صداي مهيار مياد نگاه كردم ديديم دراز كشيده تا اومدم گوش بدم صداش قطع شد !! داشتم با خودم فكر مي كردم كه امروز خوب نخوابيده خسته است كه دراز كشيده وگرنه مهيار محاله كه اينجوري دراز بكشه يكدفعه بازم صداشو شنيدم، دوباره شروع كرد حرف زدن گوشامو تيز كردم ديدم داشت بريده بريده كلماتي رو  مي گفت: بابا جي (بابا حاجي) ....... بخوابه...... بابا تي ( بابا مهدي ) ........ بخوابه..... ماما زرا ( مامان زهرا).......... بخوابه..... با تعجب وباخوشحالي دويدم رفتم دوربينو بيارم كه ازش فيلم بگيرم ولي ديگه آقا مهيار از ماجرا بو برده بود و ديگه يك كلمه هم نگفت كه نگفت   ...
30 شهريور 1392

واكسن 18 ماهگي

مهيار بعد از واكسن 18 ماهگي البته با دو روز تأخير: عزيز دلم خيلي اذيت شدي و تب كردي، اين آخرين واكسن خيلي سخت بود ولي ديگه از واكسنا راحت شديم هووووورررراا، اين هورارو هم تازه ياد گرفتي و به هر مناسبت تكرارش مي كني ، الان ديگه حروف انگليسي رو كامل تشخيص ميدي. كامل اعضاي بدنو ميشناسي و به اسم ميگي،اسم 13 حيوون رو بلدي و كارا و صداهاشونو ميگي، وقتي كارت شكل مورچه رو نشونت ميدم با ناز ميگي مورچه و منتظر مني كه تشويقت كنم از همه شيرين تر كه من خيلي دوسش دارم اينه كه وقتي ميگم مورچه چيكار ميكنه؟ دستاي كوچيك و قشنگتو ميذاري رو زمين و انگشتاتو تكون ميدي و مثلا" راه ميري .... الهي بگردم با اون خوابيدنت. لالا لالا گل پونه  &nbs...
19 شهريور 1392

مهيار خونه بند نميشه

مهيار تا از خواب بيدار ميشه ميپره تو تراس ، توري در تراس رو هم كه آقا لطف فرمودن پاره كردن كه اگه توري رو زده  بوديم راحت تر تردد بفرمايند. و جديدا" هم كه  اگه اجازه بده ازش عكس بگيريم حتما" بايد دوربين رو هم تا يك ساعت زيرورو كنه يعني آدمو از عكس گرفتن پشيمون ميكنه، فقط اجازه ميده 1 يا 2 عكس بگيري سومي ديگه مياد كه دوربينو بگيره اينم صحنه پريدن سمت دوربين: با عمو امين وخاله معصومه رفتيم پارك جنگلي ( هوا هم خيلي گرم بود شما هم حسابي آب بازي كردين) امشب هم كيك درست كردم تولد بابا بود عمه اينا هم اومدن خونمون. ...
14 تير 1392