مهيارمهيار، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

مهيار دليل خوشبختي مامان و بابا

حس زيبا

1393/4/31 3:53
نویسنده : مامان
1,048 بازدید
اشتراک گذاری

امشب مهيار براي اولين بارتنهايي با بابا مهديش يه حمام حسابي رفت و منم كلي به كارام رسيدم،تا اينكه وقت خواب شدو طبق معمول من كلي با مهيار بازي كردم و كلنجار رفتم و از اين اتاق به اون اتاق شديم و باز

_مامان كارتون ببينم و-مامان نقاشي بكشيم و....... منم بايد ميشدم غلام حلقه به گوش و تمام اوامر جناب مهيار خان رو انجام ميدادم ببينم كي رضايت بدن و بخوابن.... بالاخره مهيار گفت بريم تخت خودم اتاق خودم و من كلي خوشحال شدم( لازمه بگم كه مهيار و بعد از اينكه از شير گرفتم و از پوشك اتاقشو كامل جدا كردم ..يعني تختشم كه توي اتاق خودمون بود انتقال داديم به اتاق خودشوالان ديگه آقا مهيار جدا توي اتاق خودش مي خوابه)

رفتيم اتاق مهيار كه بخوابه طبق معمول من پايين تختش دراز كشيدم تا خوابش ببره و مهيار هم همچنان در حال بازي تو تختش بودو انگار خيال خواب نداشت خيلي داشتم خودمو كنترل مي كردم كه سرش داد نزنم ديدم مهيار پاهاشو آويزون كرده و به سختي داره از نرده هاي محافظ تختش خودشو مي كشه پايين منم همچنان داشتم خويشتن داري مي كردم و مثلا"جوري نشون دادم كه خوابيدم.. اومد پايين و با اون دستاي كوچيكو مهربونش به سختي سرمو بلند كرد و گذاشت رويه بالشت يكي از بالشتاي تو تخت خودشو برام اورده بود ♥♥ ♥♥ واااااااااي اگه بدونين كه چه حس قشنگي داشتم ، كلي بغلش كردم و بوسيدمش . يه كار جالب ديگه كه جديدا" انجام ميده اينه كه اگه يكي از لپاشو ببوسم حتما" اون يكي رو هم مياره جلو كه اونم ببوسم. خلاصه شب ما هم با كلي ماچ و بوسه به خير و خوشي تموم شد ومهيار بالاخره خوابيد.قلبماچ

پسندها (2)

نظرات (11)

سمانه(مامان سروش)
31 تیر 93 11:43
ای جونم!!!!!!!!!!!
مامان
پاسخ
[
الهه
1 مرداد 93 3:54
ای جان! عزیزم. مامان رو بردی به عرش اعلا. دستت درد نکنه. نوش جونت مامانش. میگما خوب شد خویشتن داری کردین ها! ببین چی رو از دست میدادی
مامان
پاسخ
آره واقعا خوشحالم از خويشتنداريه،ممنونم الهه خانم عزيز
الهه
1 مرداد 93 3:54
در ضمن بوگو جفت لپاش رو بیاره ماچ دوبله لازم دارم من ازش!
زهرا
2 مرداد 93 10:24
نازی عزیزم مامانی یکم زود نبود که اتاق مهیار جون جدا کردی؟؟؟؟؟ آخه خیلی کوچولو؟؟؟؟؟ فداش بشم
مامان
پاسخ
ممنون خاله جون ،خدا نكنه . والا اولش خودمم فكر كردم شايد زود باشه ولي چند جا خوندم كه بعد از2 سالكي مناسبه منم اقدام كردم و خوشبختانه مهيارم خوب همكاري كرد و خوششم اومد
زهرا
4 مرداد 93 15:05
عالیه که پسری تونست به این زودی با این قضیه کنار بیاد و مستقل بشه
مامان
پاسخ
الناز لاله
9 مرداد 93 18:06
عید آمدو خنده به لبان شد / در ساز دلم شاد و روان شد از تشنگی وسوز نخوردن / گوهر به کلامم رمضان شد عید سعید فطر مبارک
مامان
پاسخ
ممنون عزيزم ازشعر زيبات عيد بر شماهم مبارك. مهيارمم ببوسين ت
مامان مهراد
13 مرداد 93 13:40
امان از دست این بچه ها که خیلی خوب بلدن دلبری کنن.... مهراد هم اگه من سرم رو بزارم زمین فوری میره از رو تخت برام بالش میاره و من هم دقیقا همین حس رو دارم و خیلی به خودم می بالم الهی فدای هر جفتشون بشم. خدایا این پسرهای گوگولی رو خودت حفظ شون کن..
مامان
پاسخ
ممنونم خاله جون
مامان مهراد
13 مرداد 93 13:42
راستی دوست خوبم بما هم سری بزن . وروجک های ما هم سن و سال هستن.. شاید در آینده بتونن دوستای خوبی برا هم بشن اگه دوست داشتی پیغامم بده تبادل لینک کنیم
مامان
پاسخ
چشم حتما با كمال ميل باعث افتخاره
الناز لاله
19 مرداد 93 21:03
سلام مامان مهیار نیستید دلتنگ شدیم عکس تازه از مهیار بذار منتظر هستیم
مامان
پاسخ
سلام عزيزم والا دركير شيطنتاشيم. خانمي مدتيه وبمون مشكل داره تو پستاي قبلي هم خدمتتون عرض كردم نميتونم عكس بزارم .
fatima
26 مرداد 93 16:39
سلام دوستم.... خیلی خوشحال میشم از وبلاگ من دیدن کنی. منتظرتم نظر یادت نره[خونسرد]
مامان
پاسخ
چشم حتما
مامان مهراد
27 مرداد 93 9:34
ممنون از این که به ما سر زدین..... ما شما رو لینک کردیم با افتخار به جمع دوستان گل ما خوش اومدین.
مامان
پاسخ
ممنونم عزیزم