پسرك دل نازك ♥♥♥
امروز نه ببخشيد يعني همون ديروز كه پنجشنبه بود بعد از ظهرش كلي با مهيار كلنجار رفتم كه بخوابه ولي نخوابيد كه نخوابيد موهامو باز مي كرد واز سر وكولم بالا ميرفت و آروم هم كه مي نشست صدا مي زد مامان بيا منو بخور.. منم مي رفتم از دست و پا وصورتو همه شروع مي كردم بخور بخور♥♥ من خسته مي شدم و مهيار نه!
بعد از كلي بازي كه نخوابيد تي وي رو روشن كردم شايد كارتون ببينه و بخوابه اتفاقي شبكه دو رو گرفتم يه فيلم داشت نشون مي داد به اسم (پسر فيل بان)چون يه بچه نقش اصليش بود براي مهيار جلب توجه كرد و منم گذاشتم نگاه كنه ولي...
احساس كرده بودم مهيار خيلي تحت تأثير فيلمه خواستم كانال رو عوض كنم كه نذاشت
يه صحنه فيلم يكي از فيلهاي پسر بچه مرد و پسر بچه بالاي سرش داشت گريه مي كرد،يك لحظه ديدم مهيار چنان اشكي مي ريخت و گريه مي كرد براي پسرك كه نگو نپرس!و مدام مي گفت: (بلند شو بلند شو) حرف پسر بچه رو تكرار مي كردسريع رفتم گرفتمش بغلم ونوازشش كردم تا آروم بشه وكلي باهاش صحبت كردم و خوشبختانه يه خانمي اومد پيش پسره و منم از فرصت استفاده كردم و گفتم نگاه كن مامانش اومده پيشش و مواظبشه و ....
كلي هم به خودم لعنت فرستادم كه اين كانالو بعد نود و بوقي گرفتم.و بالاخره مهيار بعد كلي گريه آروم شد وخوابيد.
♥♥♥الهي فداي اون دل نازكت بشه مامان ♥♥♥
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی