نوروز 93
امسال هم مثل سال گذشته هفت سين رو در ارتفاع بالا چيديم... با اين تفاوت كه امسال ديگه تا يه جاهاييش دست مهيار مي رسيد به هفت سينمون و جاي انگشتاشو روي ظرف سماغ ميتونين ببينيد:
خودشو مي كشيد روي صندلي و حسابي دست كاري مي كرد.لحظه سال تحويل هم چون خوابش ميومد تا تونست گريه كرد...
وبعدش هم مهموني و عيد ديدني
مهيار عاشق سوييچ ماشينه و تو كوچه آقا جونش با سوييچاش منتظر وايساده بره سوار ماشين بشه
مهيار تمام حركات بابا مهدي رو انجام ميده و به محض اينكه بابا ميره بيرون از ماشين خودشو سريع از صندليش كه عقب ماشينه مي رسونه جلو و جاي بابا ميشينه و رانندگي مي كنه
سي دي هم برامون ميذاره:
مهيار در حال خيار خوردن :
مهموني با پسر خاله پارسا(سمت چپ) و پسر دايي فرهود(سمت راست).
سيزده به در كه خيلي هم سرد بود و بعد هم بارون اومد..مهيار ، پارسا و فرهود.
من ومهيار از هر فرصتي استفاده مي كرديم و چون هوا عالي بود با بابا ميرفتيم خارج شهر
جمعه 15 فروردين كه ديگه آخر تعطيلات شد باز رفتيم پارك جنگلي ولي خيلي سرد بود مهيار غذاشو تو ماشين خورد.
مهيار تو ماشين خودكار پيدا كرد و شيشه ماشين و صورت خودشو نقاشي كرد