برايت من خدا را آرزو دارم
بعد از يه مسافرت سه روزه و همچنان ادامه ماجراي از شير گرفتن به مرحله اي رسيديم كه ديگه روزا بهش ندادم و الان از ديشب فقط موقعه خواب بوده امشب هم ميخواستم كه موقعه خواب بهش بدم، قبلشم خيلي بهانه گرفت و گريه كرد ولي ندادم تا خودش سرشو گذاشت روي بالشش و خوابيد. خيلي دلم سوخت خيلي ولي چاره اي نيست..
دلم گرم خداونديست كه با دستان من گندم براي يا كريم خانه ميريزد ،
چه بخشنده خداي عاشقي دارم كه ميخواند مرا با آنكه ميداند گنهكارم!
دلم گرم است ، نميدانم بدون لطف او تنهاي تنهايم...
برايت من خدا را آرزو دارم!
♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی