تولد يك سالگي
پسرم ،
يك پاييز
يك زمستان
يك بهار
ويك تابستان را ديدي،
زين پس همه چيز جهان تكراريست
جز مهرباني
اميدوارم تمام زندگيت سر شار از محبت و مهرباني و عشق باشد.
عزيز دلم تولد يك سالگيت مبارك ..صد ساله شي..♥♥
اينم كارت تولدت ازش عكس گرفتم كه هميشه داشته باشيش:
البته من مد نظرم اين بود كه يه صفحه كامل عكست باشه متن صفحه اي ديگه ولي چون خيلي كار داشتم و يك دفعه برنامه به هم خورد و تولدي رو كه قرار بود تو سالن بگيريم مجبور شديم خونه بگيريم، كارتتو تلفني سفارش دادم و با آژانس عكسو فرستادم محل كار عمو امين و خاله معصومه هم همكاري كردو..... اينجوري شد، البته بدم نشد ها به نوعي قشنگم شد. كلي هم زحمت افتادن دستشون درد نكنه.
براي شامم خاله هات پسر گلم حسابي زحمت افتادن خيلي زود اومدن كمكم و همه چي رو روبراه كردن
دست گلشون درد نكنه حسابي خسته شدن. خلاصه با اينكه برنامه به دلايلي به هم خورد ولي تولدت تو خونه خودمون خوب شد. بابا جونتم دو تا كيك خوشگل برات گرفته بود (چون مهمونا زياد بودن مردا طبقه پايين بودن و خانوما بالا) اينم عكس دو تا كيكت:
اين كيك خانما
اينم كيك آقايون
ايناهم كار خاله معصومه بود تند وتند از سفره و تو و.... عكس مي گرفت دستش درد نكنه البته عكساي ديگه هم بود ولي من فقط اونايي رو كه مجاز بودمو گذاشتم ديگه :
آخ مامان فدات كه چقد خسته اي..
بعد مراسم مهمونا داشتن خدا حافظي مي كردن كه خاله معصومه اومد گفت بيايين مهيارو ببينين بله آقا مهيار نشسته بود و يه شيريني، يه خيار ور داشته بود داشت نوش جان مي كرد آخه هر چي ما تلاش كرديم كه آقا غذا ميل بفرمايند نتيجه نداشت كه نداشت... جوراب و .... هم كه معلوم نبود كي دراومده بود و افتاده بود...
وبالاخره ما تونستيم مهيارو با يكي از مهمونا تنها گير بندازيم و عكس بگيريم .. اينم آقا پارسا پسر خاله مهيار